Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7291 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
preferably
U
بطور بهتر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
outselling
U
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell
U
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold
U
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells
U
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
all the better
U
چه بهتر
better than
U
بهتر از
better
U
بهتر
the more better the best
U
بهتر
so much the better
U
چه بهتر
so much the better for me
U
بهتر من
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
ameliorating
U
بهتر کردن
amelioration
U
بهتر شدن
to change to the better
U
بهتر شدن
modifies
U
بهتر کردن
meliorate
U
بهتر شدن
meliorative
U
بهتر شونده
modify
U
بهتر کردن
the best of all
U
از همه بهتر
modifying
U
بهتر کردن
ameliorated
U
بهتر کردن
ameliorate
U
بهتر کردن
ameliorates
U
بهتر کردن
So much the better.
U
دیگه بهتر
above rubies
U
بهتر از یاقوت
might as well
<idiom>
U
ترجیحا بهتر
ameliorative
U
بهتر شونده
cote
U
بهتر بودن از
on the mend
<idiom>
U
بهتر شدن
ameliorator
U
بهتر کننده
The more the better .
U
هر چه بیشتر بهتر
I feel it is appropriate ...
U
به نظر من بهتر است که ...
to get back on one's feet
U
بهتر شدن
[از بیماری]
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
[Benjamin Franklin]
<proverb>
U
پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is better than a pound of cure.
<proverb>
U
پیشگیری بهتر از درمانه.
tea is preferable to water
U
چایی از اب بهتر است
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
<proverb>
U
پیشگیری بهتر از درمانه.
more the merrier
<idiom>
U
هرچی بیشتر بهتر
the better plan is to
U
بهتر این است که .....
Just as well you didnt come .
U
همان بهتر که نیامدی
enhances
U
بهتر یا واضح تر کردن
out act
U
بهتر انجام دادن از
enhance
U
بهتر یا واضح تر کردن
enhancing
U
بهتر یا واضح تر کردن
modification
U
بهتر کردن مدل
outplay
U
بازی بهتر از حریف
he works better
U
او بهتر کار میکند
it was no better
U
هیچ بهتر نبود
it would be preferble to
U
بهتر خواهد بود
ammunition modification
U
بهتر سازی مهمات
enhanced
U
بهتر یا واضح تر کردن
It is better to know each others mind than to know each others language.
<proverb>
U
همدلى از همزبانى بهتر است .
Better late then never.
<proverb>
U
تاخیر بهتر از هرگز است .
it peels better
U
بهتر پوست ان کنده میشود
Do you have anything better?
U
آیا چیزی بهتر دارید؟
i should p stay at home
U
بهتر است در خانه بمانم
hardening and temper
U
بهتر کردن تشویه ی فولاد
to get back on one's feet
U
وضعیت خود را بهتر کردن
This photo does not do you justice.
U
خودتان از عکستان بهتر هستید
amended
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
surpass
U
بهتر بودن از تفوق جستن
rounding
U
ایجاد دید بهتر در گرافیک
rounding
U
ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
ameliorating
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
amending
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
i know you better than he
U
من شما را بهتر میشناسم تااو
ameliorates
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
surpassed
U
بهتر بودن از تفوق جستن
ameliorated
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
surpasses
U
بهتر بودن از تفوق جستن
ameliorate
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
amend
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
abusively
U
بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely
U
بطور اصل بطور بی ریا
improperly
U
بطور غلط بطور نامناسب
martially
U
بطور جنگی بطور نظامی
indecorously
U
بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently
U
بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
think better of
<idiom>
U
رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
you ought to know better
U
شما باید بهتر از این بدانید
I know best where my interests lie.
U
صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
follow up
<idiom>
U
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
hole job
U
شکست دادن حریف با شروع بهتر
She has known better days in her youth .
U
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
hole shot
U
شکست دادن حریف با شروع بهتر
Better do it than wish it done.
<proverb>
U
شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
outshoot
U
تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
Better late than never!
<proverb>
U
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
He is the best physician as physicians go.
U
نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
Better late than never.
<proverb>
U
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
Are you feeling any better?
U
آیا حال شما کمی بهتر است؟
Do you have a room with a better view?
U
آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
soil improvement
U
بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
adjustment
U
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustments
U
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
go-getter
<idiom>
U
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
carbonet hardness
U
درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
U
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
You're improving.
<idiom>
U
دارید بهتر می شوید
[در انجام کارتان]
[اصطلاح روزمره]
sight window
U
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
quick kick
U
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
adjust
U
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting
U
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts
U
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
lag
U
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lags
U
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lagged
U
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
U
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
U
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
irrevocably
U
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
multipass overlap
U
سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
letter quality printing
U
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
every cloud has a silver lining
<idiom>
U
[خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
acid diluent
ترکیبی که با قلم زنی سطح فلز باعث اتصال بهتر لایه های پرداخت با سطح فلزمیشود
Half a loaf is better than no bread .
<proverb>
U
نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
workgroup
U
خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود
overlapped
U
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap
U
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps
U
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
ours was better than theirs
U
مال ما بهتر از مال انها بود
summer resorts
U
ییلاق عشایر
[فرش های بافته شده در این هنگام از کوچ عشایر بدلیل مرغوبیت بهتر پشم، دارای کیفیت بهتری است.]
improving
U
بهتر کردن اصلاح کردن
improves
U
بهتر کردن اصلاح کردن
improved
U
بهتر کردن اصلاح کردن
improve
U
بهتر کردن اصلاح کردن
prescan
U
خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
channel
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
NiMH
U
نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
pareto criterion
U
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
holes
U
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing
U
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed
U
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole
U
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
streakily
U
بطور خط خط
wetly
U
بطور تر
loosely
U
بطور شل یا ول
transtively
U
بطور
confusedly
U
بطور در هم و بر هم
flabbily
U
بطور شل و ول
atilt
U
بطور کج
lastingly
U
بطور پا بر جا
meanly
U
بطور بد
inarticulately
U
بطور ناشمرده
incommunicably
U
بطور نگفتنی
incommodiously
U
بطور ناراحت
inclusively
U
بطور جامع
inclusively
U
بطور متضمن
by a coincidence
<adv.>
U
بطور اتفاقی
inappreciably
U
بطور نامحسوس
inappropriately
U
بطور غیرمقتضی
incisively
U
بطور برنده
inauspiciously
U
بطور مشئوم
kindlity
U
بطور ملایم
inartificially
U
بطور غیرمصنوعی
incommunicatively
U
بطور کم امیزش
indicatively
U
بطور اخباری
accidentally
<adv.>
U
بطور اتفاقی
inconsistently
U
بطور متباین
inconsistently
U
بطور ناسازگار
by accident
<adv.>
U
بطور اتفاقی
itineratly
U
بطور سیار
itineratly
U
بطور گردنده
inconclusively
U
بطور ناتمام
iuntelligibly
U
بطور مفهوم
inconclusively
U
بطور غیرقطعی
incomprehensibly
U
بطور نامفهوم
incompatibly
U
بطور ناسازگار
lasciviously
U
بطور شهوانی
inanimately
U
بطور بیجان
inadmissibly
U
بطور ناروا
impurely
U
بطور ناپاک
imperviously
U
بطور تاثرناپذیر
impertinently
U
بطور نامربوط
immovably
U
بطور ثابت
by chance
<adv.>
U
بطور اتفاقی
on a daily basis
<adv.>
U
بطور روزانه
immaturely
U
بطور نارس
immaterially
U
بطور غیرمادی
imaginarily
U
بطور موهوم
imitatively
U
بطور بدل
imagnarily
U
بطور موهوم
imagnarily
U
بطور خیالی
Recent search history
Forum search
2
New Format
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1
etaye namayandegi اعطای نمایندگی
1
I am good with figures,how about you?
1
Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1
to as
1
she loved to have the last word.
1
she kept the polite small talk going.
1
cartridge
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com